من و خاطرات

من و خاطرات بعد از 18 سالگی!

63

جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۰ ب.ظ
چن روز پیش که داشتم از راه پارکینگ وارد دانشکده می شدم دوتا از دخترا رو دیدم که تو سرما منتظرم مونده بودن تا ازم بپرسن که آیا ماشین دارم که از پارکینگ میام؟!
چه اهمیتی داره؟ مگه من پسرم؟!
گفتم نه، مامانم رسوندم.
در حالت عادی معمولا ملت انقد با من راحت نیستن که راجع به خودم ازم سوال بپرسن. ولی این مسئله ی دخترا و ماشین...! الله اکبر!
  • مینا

نظرات  (۳)

از کجا فهمیدی به خاطر تو وایستاده بودن؟!
شاید در نظر تو اهمیت داره! اونا همینطوری اون سوالو ازت پرسیدن! منم باشم کنجکاو میشم ببینم دوستم که از پارکینگ اومده ماشین داره؟؟ 
مگه چی میشه انقدر باهات راحت باشن که درباره زندگی خودت ازت سوال بپرسن؟!
پاسخ:
به خاظر این که پارکینگ سرپوشیده نیست و ما همدیگه رو می دیدم از اول راه و اونا کسی نیستن که به خاطر این وایسن که من تنها نباشم! کس دیگه ای هم اون جاها نبود و وقتی من بهشون رسیدم با من هم قدم شدن و سریع بعدِ سلام سوالشونو پرسیدن!
اونا دوست من نیستن و هیچ سوال دیگه ای تا حالا ازم نپرسیدن! آدم نرمال همین طوری تو سرما واینمیسه و بدون احوال پرسی سوال نمی کنه!
چیزی نمیشه. اصلا اهمیتی نداره برا من. فقط یه واقعیتو گفتم!
چه ربطی به پسر بودن داشت؟!! O_o
پاسخ:
من تا حالا فک می کردم برای دخترا، ماشین پسرا مهمه، نه ماشین دخترای دیگه!
امیدوارم منظورمو گرفته باشی!

ماشین پرستی!

پول پرستی!

پاسخ:
یه همچین چیزایی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی