من و خاطرات

من و خاطرات بعد از 18 سالگی!

74. فراز هایی چند از کلاس اندیشه اسلامی!

پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۶ ق.ظ

استاد: آقای هاشمی لبخند زد، آقای خاتمی دست داد، آقای احمدی نژاد هم که... [خنده ی دانشجوها!]، منتظریم ببینیم آقای روحانی کارو یه سره می کنه یا نه!


استاد: مثلا پدر و مادر برای تشکیل بچه چیکار می کنن؟!

صدای ذهنی من: دعا می کنن!

فقط اگه کلاسمون مختلط نبود...!


بحث درباره ی مصافحه و لمس نامحرم:

یه دانشجوی پسر: اگه بخوایم یه پیرزنی رو از خیابون رد کنیم چی؟

استاد: اگه واقعا پیرزن ! باشه، که در اون صورت اشکالی نداره! اما اگه نه، پیرزن ! باشه... [تمام مدت خنده ی دانشجوها!]

  • مینا

نظرات  (۶)

خوبه که! اوقاتتون مفرح میشه! D:

من اینجور کلاسارو دوست دارم! :))

پاسخ:
منم دوس دارم بابا! :)
فقط بجه ها خیلی ماستن! منم که دسیسپلینم اجازه نمیده مسخره بازی دربیارم! وگرنه کلی بیشتر خوش می گذشت!!! :)))

آخ دوس دارم بچه های کلاس شیطون باشن و سر این جور کلاسا که بچه هاش پایه ان شیطونی کنن! :))

ولی همیشه در جمع خیار و سیب زمینی ها بودم.

پاسخ:
آی گفتی!
  • گلبرک آرام
  • تو واقعا دوس داری تو این جمعا شیطونی کنی؟!
    مینا چقدر منو تو با هم فرق داریم! فک میکردم خیلی شبیه هم باشیم ...
    پاسخ:
    شوخی می کنی؟! مگه تو منو تا حالا ندیدی و نمی شناسی؟! مخصوصا تازگیا!
    با این که تو جمع های غریبه ساکتم ولی تو جمع های خودمونی حراف و شوخ و حتی پررو هم هستم!!!
  • گلبرک آرام
  • تازگیا که نه!
    تازگی که چه عرض کنم نزدیک یک سال و نیم میشه که ندیدمت!!
    چه ربطی داشت؟؟ من پرسیدم"تو این جمع ها" دوس داری شیطونی کنی؟!
    پاسخ:
    آره دیگه، همون جمع کلاس. در ضمن، گفتم که، اگه مختلط نبودیم!
  • گلبرک آرام
  • من اگه مختلط هم نباشیم خوشم نمیاد ...
    پاسخ:
    :|
  • گلبرک آرام
  • :|
    :D
    پاسخ:
    D:

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی