27
يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۴۳ ب.ظ
روز چهارم
صبونه انگور و پنیر و گردو و نون محلی (همشون محلی!) تازه تو ویلای چادگان
برگشتیم به اصفهان
آتشگاهو فقط سردرشو دیدیم و داخل نرفتیم. کوه نوردی داشت!
منار جنبون و نرم افزاز دیدنی های تاریخی و طبیعی اصفهان که شهرای دیگرم تو آپدیت جدیدش داره. به اسم فیروزه.
بازارگردی تو اصفهان و میدان امام و سیتی سنتر (بهتره بگی «آوت آو د سیتی» از بس که دوره از این خراب شده!) و پیتزای دو نفره با سپیده! در حالی که بقیه داشتن گشنه تو پاساژ می گشتن ما قایمکی رفتیم کافی شاپ و... آره!
شب که تو رخت خواب بودیم و داشت خوابمون می برد همش یه صدای خروپفی میومد. آخرش حجت گف: بابا، بابا، پاشو، خروپف نکن. بابام یه لحظه گف: چی؟ باشه. باشه. و بلافاصله دوباره صدای خروپف بلند شد! ما دیگه غش کردیم! D: چن دفعه این اتفاق تکرار شد تا آخرش یهو بابام گف: خانوم انقد خروپف نکن پاشو سرتو درست بذار رو بالش! نگو کار مامانه بوده! ما دیگه پهن شدیم کف اتاق! D:
- ۹۳/۰۶/۳۰