102. باز هم واکنش های خرکی!
الان من یه حرکتی کردم که کل خونواده هنوز تو شوکن! فقط مامانم طبق معمول یه بند داره حرف می زنه تو پس زمینه. خب. دقیقا این اتفاقا افتاد:
1. اول من تو یه موقعیت پیچیده ای بین بابا و مبل و حجت ایستاده داشتم آب می خوردم.
2. حجت تو اون گیر و دار حرف زدن با بابا داشت با بازوش به آرنج من که لیوانو با اون دست گرفته بودم و می زد و به صورتم نگا می کرد که ببینه آستانه تحملم چقدره! (من با کوچکترین حرکتی آب و غذا می پره تو دماغم و خلاصه خیلی حساسم رو این مساله.)
3. بالاخره عصبانی شدم و لیوانو پایین آوردم و دعواش کردم. اونم گفت خوب کردم. منم آبو پاشیدم روش.
4. اونم منو هل داد و تو اون هاگیر و واگیر افتادم زمین.
5. منم دقیقا از این انتهای پذیرایی لیوانو پرت کردم. اول خورد به پریز برق زیر اپن که وسط خونه س و درپوش پریز افتاد. بعد کمونه کرد با شدت خورد به بوفه شیشه ای اون سر پذیرایی و خورد شد. ینی کل طول پذیدایی رو طی کرد. همه فقط داشتن با چشم مسیرشو دنبال می کردن.
بعد جارو آوردم جمعش کردم.
بلافاصله بعد از پرت کردن لیوان هم تو همون حالت نشسته روفرشیامو در آوردم پرت کردم. ولی اونا سه چهار متر بیشتر نرفتن.
به جز مامانم کسی چیزی نگفته تا حالا.
- ۹۳/۱۰/۲۸