112
امتحانام تموم شدن. آخرین نفری بودم که رفتم سر جسد. چون استرس نداشتم:| ترم بعد جسد تازه میاریم. فقط نمی دونم اینو چیکارش می کنن که تجزیه بشه. جاتون خالی ببینین همون تیتیشایی که از جسد چندششون میشد چطور سر امتحان با دستای بدون دستکش از ته دل همش می زدن و زیر و رو می کردن احشاشو. باورتون نمیشه بوش از رو دستکشم شدیدا به دستام نفوذ کرده بود و با شستن هم نمی رفت. تو خونه اومدم نیم ساعت با مایع دسشویی و شیر آب مشغول بودم تا این که رف یه کم!
ما چرا انقد بدبختیم آخه خدایا. اه. شنیدم رشته های دگ از جسد خیلی می ترسن و به زور می برنشون سر جسد و کلا کم میرن. فقط پزشکیا هستن که دگ باهاش اخت میشن چون می دونن کار و سرنوشتشون اینه:| اصلا مشکل من جسد نیستا، که این همه ازش می نالم. مشکلم همین اخت شدنه. همین که می دونم ا آخر عمرم هیچ چیز زیبایی تو درس و کارم ندارم و همش این و خیلی بدتر از اینه. [شکلک خیلی خیلی گریان] من برم بمیرم با این انتخاب رشته کردنم. منو چه به این کارا آخه. دیشب به بابام می گفتم من اشتباه کردم. باید می رفتم هنر یا عکاسی یا همچین چیزی می خوندم. همه چی گل و بلبل. واقعا داره گریم می گیره. الان که فکرشو می کنم معماریم خوب بود. دوم دبیرستان که بودم می خواستم برم فیزیک هسته ای بخونم. یا هوافضا. تو پیش دانشگاهی می خواستم برم حقوق بخونم. تا همین چند وقت پیشم دو به شک بودم. ولی حقوقم بده. هنر خوبه. آخه این همه رشته باکلاس. این چی بود من انتخاب کردم؟
همکلاسیم از این ترم میره دانشگاه آزاد عکاسیم بخونه کنار پزشکی. سحرم که دارو می خونه از جشن آخر ترم و تدارکاتش و اینا نوشته. وقتی این همه آدم خوشحال اطرافم می بینم احساس بدبختی می کنم. خیلی وقته کتاب درست و حسابیم وخ نکردم بخونم و احساس پوچی می کنم. اصلا خاک تو سر من با این انتخابم. [گریه]
ولی گذشته از همه ی این احساساتی بازیا، من باید حتما یه حاشیه ی زیبایی تو برنامه و زندگیم ایجاد کنم. مثل یه هنر. نقاشی و رنگ ها رو خیلی دوست دارم. باشگاه هم می خوام برم از این ترم. زبانمم بخونم. وقت به نقاشی نمی رسه دیگه. ادبیات و کتاب خوانیم خیلی علاقه دارم. اصلا من باید می رفتم انسانی. [بازم گریه!]
خاک تو سر من که همیشه مایه ی دردسر و بدبختی خودمم. خااااااک.
اصلا حق مطلب با این درددلا ادا نمیشه. اصلا.
- ۹۳/۱۱/۱۶
ولی جسد رو باهات موافقم....میخواستن بیارن سر جسد مارو انقد به این نماینده مون گیر دادم که با استاد صحبت کنه نریم سر جسد اونم قبول کرد....