من و خاطرات

من و خاطرات بعد از 18 سالگی!

124. تصمیم اکبر

سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۱۵ ق.ظ

من و فاطمه تصمیم گرفتیم درس بخونیم چون استاد فیزیولوژی من خیلی باحاله و منو یاد معلم علوم اول راهنماییم میندازه. :|

اصن یه وزی

  • مینا

نظرات  (۳)

حالا چرا اکبر؟کبری بهتر نبود ...خخخخ
پاسخ:
چرا دگ، اکبر، سبیل کلفت... خخخخ
  • گلبرک آرام
  • استاد معادلات منم منو یاد دکتری فیزیک میندازه به شدت!
    با خودم میگم آخرش میخونم میشم این خخخخخ
    لامصب انگیزه ای ه برا خودش
    پاسخ:
    اون انگیزه نیس کیسه تهوعه! خخخخ
    یه چیز جالب...استاد فیزیولوژی ما شوهر دختر معلم زبانمونه...میگفتن خانمش پزشکی 91 ....تا اینکه یه منبع موثق بهم رسوند که آره درسته همونه...
    پاسخ:
    عه چه جالب!
    خو عزیزم بگو دامادشه! چرا سختش می کنی؟!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی