من و خاطرات

من و خاطرات بعد از 18 سالگی!

26

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۳۲ ب.ظ
روز سوم


شهر سامان معروف کلاه پهلوی
بی عرضه ها هیچی از ساختمون فرمانداری و اینا رو نگه نداشتن.
گردو و گوشت و انگور قرمز
ما طرفای خودمون گردو نداریم. :(
پل زمان خان و زاینده رود پرآب
شهرکرد و گوشت شتری که نداشتن! فقط تابلوشو زده بودن!
ناهار تو یه اردوگاهی دم زاینده رود، خیلی هم خوب و باصفا!
قایق رونی رکابی تو دریاچه ی سد زاینده رود
خود شهر چادگون و نما (!) ی خونه ی اعظم الملک میرپنج و قند زنجبیلی رژیمی خیلی تند (میگن شکر نداره توش)
مولد و مدفن کاوه آهنگر هم این اطرافه: مشهد کاوه. ما نرفتیم البته.
شام آش رشته با کشکو سبزیجات محلی تو ایوون ویلای دهکده
پیاده روی بعد شام و دو تا جوون الواتی که چیزی نمونده بود عمدا حجتو زیر بگیرن و عصبانیت عمو بعدش (در گوشی(!): بهشون گف الاغ! چیزی نمونده بود دعوا کنن ولی در رفتن!) (بابام با ما نبود فقط ما سه تا بچه ها با بابای سپیده)
لباس شستن و مسابقه ی والیبالی که ندیدم و باختیم و خواب...
  • مینا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی