من و خاطرات

من و خاطرات بعد از 18 سالگی!

30

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ق.ظ
عجب غلطی کردم رفتم اصفهانا!
روز ثبت نام که نبودم و عکس روپوش سفید نگرفتم. حالا هم که معلوم نیس داییم چقد ثبت ناممو ناقص انجام داده. چون هر روز یه چشمشو می شنوم! چقدم که اون روز دوتایی حماسه خلق کردن اون جا! اصن خاطرات فراموش نشدنی!
خودم بیست و نهم رفتم یه کارایی شو انجام دادم.
دیروزم رفتم تعهدنامه ی محضری و راست و ریس کردم. نمی دونم یه دانشگاه رفتن چیه که انقد دنگ و فنگ داره. از آمریکا رفتنم سخ تره!
  • مینا

نظرات  (۱۰)

  • آیور دختری از خونه
  • یعنی خودت کار اشو انجام دادی؟؟؟ تنهایی تنهایی؟؟؟
    پاسخ:
    نه بابا با بابا
  • آیور دختری از خونه
  • گفتما!!!
    میخونمتا! حواسم بهت هست.
    پاسخ:
    دوس داشتم خواهری مث تو داشتم...
  • آیور دختری از خونه
  • این تعجب کی بیده؟؟؟؟ برم وبلاگش ببینم ...
    پاسخ:
    رفتی دیدی؟ حالا تعریف کن!
    اون جمله وسوسه کننده رو نوشتم تا توام یادبگیری گلم! نه اینکه فضولی کنی
    پاسخ:
    باشه یکی طلبت! انگار لپ تاپ به دستت رسید که داری نظر میری، آره؟!
    میناااااااا ؟ چراا دوس داشتی خواهری مثل تعجب داشتی؟؟؟؟ مگه اون چه جوریه؟؟؟ اصلا هم باحال نیس! وبلاگشم اصلا خوب نبود!
    پاسخ:
    انقد زود قضاوت نکن خانوم! منم دلایل خودمو دارم...
    چون به تو اعتماد دارم و میدونم تو هم دلایل خودتو داری ناراحت نمیشم که دوس داشتی خواهری مثل تعجب داشتی...
    ولی من دوس داشتم تو خواهرم بودی...
    اونوقت همش میگفتی اَییییییی انقدر با من حرف نزن!
  • آیور دختری از خونه
  • مینا به من اینو میگف؟؟
    نه خیر من خیلی کم حرف میزدم
    پاسخ:
    نه بابا چی کار تو داره؟ خودشو می گف.
  • آیور دختری از خونه
  • خودشو؟؟؟
    پاسخ:
    آره دیگه آی کیو! جواب منو می داد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی