من و خاطرات

من و خاطرات بعد از 18 سالگی!

102. باز هم واکنش های خرکی!

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ب.ظ

الان من یه حرکتی کردم که کل خونواده هنوز تو شوکن! فقط مامانم طبق معمول یه بند داره حرف می زنه تو پس زمینه. خب. دقیقا این اتفاقا افتاد:

1. اول من تو یه موقعیت پیچیده ای بین بابا و مبل و حجت ایستاده داشتم آب می خوردم.

2. حجت تو اون گیر و دار حرف زدن با بابا داشت با بازوش به آرنج من که لیوانو با اون دست گرفته بودم و می زد و به صورتم نگا می کرد که ببینه آستانه تحملم چقدره! (من با کوچکترین حرکتی آب و غذا می پره تو دماغم و خلاصه خیلی حساسم رو این مساله.)

3. بالاخره عصبانی شدم و لیوانو پایین آوردم و دعواش کردم. اونم گفت خوب کردم. منم آبو پاشیدم روش.

4. اونم منو هل داد و تو اون هاگیر و واگیر افتادم زمین.

5. منم دقیقا از این انتهای پذیرایی لیوانو پرت کردم. اول خورد به پریز برق زیر اپن که وسط خونه س و درپوش پریز افتاد. بعد کمونه کرد با شدت خورد به بوفه شیشه ای اون سر پذیرایی و خورد شد. ینی کل طول پذیدایی رو طی کرد. همه فقط داشتن با چشم مسیرشو دنبال می کردن.

بعد جارو آوردم جمعش کردم.

بلافاصله بعد از پرت کردن لیوان هم تو همون حالت نشسته روفرشیامو در آوردم پرت کردم. ولی اونا سه چهار متر بیشتر نرفتن.

به جز مامانم کسی چیزی نگفته تا حالا.

  • مینا

نظرات  (۲)

سلام
هههه بدشانسی بوده ها!کمونه کردنش منظورمه
پاسخ:
سلام
ما دیگه عادت کردیم جانم :)))

موندم چطور لیوانه کمونه کرده! مگه فنری بوده! :)))

حالا یه چی میگم که احساس دیوونگی نکنی ولی نشنیده بگیر

منم یه بار سر صبحونه با داداشم که خیلی باهاش دعوا میکنم تنها بودم و هی با حرفاش اذیتم میکرد. منم داشتم آبجوش  میریختم که چایی بخورم و  بدون اطلاع قبلی لیوان که پر شد پاشیدم رو پاش!

پاسخ:
واووووو :)))) من به اشخا آسیب نمی زنم دیگه! :))))
ولی حقشونه هر کاری کنی :))))))))
والا من و بقبه شاهدین هم هنوز تو کار لیوانه موندیم! :))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی