من و خاطرات

من و خاطرات بعد از 18 سالگی!

135

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ق.ظ

بعضی وقتا مث امروز خیلی خسته و عصبی میشم. بعضی وقتا مجبور میشم 50 دیقه تو اتوبوس سرپا وایسم. بعضی وقتا مجبور میشم به خاطر خاله را بیفتم برم 3 ساعت پارچه فروشیا رو گز کنم چون اون روز تبریز بوده و خواسته منو هم برداره تا با اتوبوس نرم:| بعضی وقتا مث امروز درس آناتومی کل اوقات و احوال و هیکلمو قهوه ای می کنه. اصلا نمی تونم توصیف کنم چه جزییاتی رو با چه اسامی عجیب غریبی باید از جمجمه حفظ کنیم. تازه فقط این نیست، یاد گرفتن اینا لازمه چون بافت نرم هم بهش مربوطه و این که تو کلینیک بسیار مهم و کاربردیه. منم که صد در صد تا اون موقع یادم می مونه این چیزا:| و این فقط آناتومیه! بهش فیزیولوژی چهارواحدی با اون دو جلد کتاب و بیوشیمی سه واحدی با اون هارپر وحشتناک رو اضافه کن. و اینو هم در نظر بگیر که من از اول ترم یه خط هم از فیزیک پزشکی و بهداشت مطالعه نکردم. + کامپیوتر + اخلاق. البته دیشب چن ده صفه اندیشه خوندم که نصفشم نشد:|

ما عملا 28 واحد درس می خونیم، هرچند که طی ماس مالی هایی گفته میشه 22 واحده. به نظرت این درس های سنگینو وقت هم میشه که تو خونه بخونیم؟؟؟

  • مینا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی